[فعل]

to send

/sɛnd/
فعل گذرا
[گذشته: sent] [گذشته: sent] [گذشته کامل: sent]

1 فرستادن ارسال کردن

مترادف و متضاد address dispatch forward mail post transfer transmit transport accept receive
to send something by mail
چیزی را با پست فرستادن
  • Would you send it by mail?
    آن را با پست می‌فرستید؟
to send a letter/package/check/fax/an e-mail ...
نامه/بسته/چک/فکس/ایمیل فرستادن
  • She sent the letter by airmail.
    او نامه را با پست هوایی فرستاد.
to send something to somebody
چیزی برای کسی فرستادن
  • 1. A radio signal was sent to the spacecraft.
    1. یک سیگنال رادیویی به سفینه فضایی فرستاده شد.
  • 2. Have you sent a postcard to your mother yet?
    2. آیا هنوز کارت پستالی برای مادرت ارسال کرده‌ای؟
to send somebody something
چیزی برای کسی فرستادن
  • 1. I'll send her a letter next week.
    1. من هفته آینده یک نامه به او ارسال می‌کنم.
  • 2. Send me an e-mail with the information.
    2. برای من یک ایمیل با اطلاعات بفرست.
  • 3. They sent her flowers for her birthday.
    3. آنها برای تولد او گل فرستادند.
to send somebody
کسی را فرستادن
  • Ed couldn't make it so they sent me instead.
    "اد" نتوانست بیاید، برای همین آنها به جایش من را فرستادند.
to send somebody + adv./prep.
کسی را جایی فرستادن
  • 1. He will be sent to prison.
    1. او به زندان فرستاده خواهد شد.
  • 2. My father sent me to a boarding school.
    2. پدرم مرا به یک مدرسه شبانه‌روزی فرستاد.
  • 3. She sent the kids to bed early.
    3. او بچه‌ها را زود به تختخواب فرستاد.
to send somebody to do something
کسی را برای انجام کاری فرستادن
  • I sent Tom to buy some milk.
    من تام را فرستادم تا مقداری شیر بخرد.
کاربرد فعل send به معنای فرستادن یا ارسال کردن
معادل فارسی فعل send "فرستادن" یا "ارسال کردن" است. این فعل به معنای فرستادن چیزی (نامه، بسته و ...) از مکانی به مکانی دیگر معمولا با پست یا پیک است. البته برای ارسال سیگنال رادیویی نیز استفاده می‌شود. مثال:
".I'll send her a letter next week" (من هفته آینده یک نامه برای او خواهم فرستاد.)
".They sent her flowers for her birthday" (آنها برای تولد او گل فرستادند.)
".A radio signal was sent to the spacecraft" (یک سیگنال رادیویی به فضاپیما فرستاده شد.)

2 به حالتی درآوردن

to send somebody into something
کسی را به چیزی [حالتی] درآوردن
  • Her account of the visit sent us into fits of laughter.
    شرح بازدید او ما را به خنده درآورد.
to send something/somebody doing something
چیزی/کسی را به چیزی [حالتی] درآوردن
  • The punch sent him flying.
    آن مشت، او را به پرواز درآورد [نقش زمین کرد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان