خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . میانجیگری
[اسم]
mediation
/ˌmiːdiˈeɪʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
میانجیگری
وساطت، پادرمیانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پادرمیانی
وساطت
میانجیگری
1.Many cases are settled out of court through mediation.
1. بسیاری از پروندهها در دادگاه توسط میانجیگری حل و فصل میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
mediate
median
media studies
media attention
media
mediator
medic
medicaid
medical
medical emergency
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان