خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . موعظه کردن
2 . نصیحت کردن
[فعل]
to preach
/priːtʃ/
فعل ناگذر
[گذشته: preached]
[گذشته: preached]
[گذشته کامل: preached]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
موعظه کردن
سخنرانی مذهبی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وعظ کردن
موعظه کردن
1.She preached to the congregation about forgiveness.
1. او درباره بخشش برای مردم موعظه کرد.
2
نصیحت کردن
درباره اخلاقیات سخن گفتن (بهطور خستهکننده)
disapproving
1.I'm sorry, I didn't mean to preach.
1. ببخشید، نمیخواستم نصیحت کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
praying mantis
prayer shawl
prayer
pray
prawn
preadolescent
precarious
precariously
precava
precentral gyrus
کلمات نزدیک
pre-war
pre-university
pre-teen
pre-tax
pre-record
preacher
preamble
prearrangement
precarious
precariously
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان