[فعل]

to boast

/boʊst/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: boasted] [گذشته: boasted] [گذشته کامل: boasted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به رخ کشیدن پز دادن، لاف زدن

مترادف و متضاد brag
  • 1.I don't want to boast, but I can actually speak six languages.
    1. نمی‌خواهم پز بدهم، اما من واقعاً می‌توانم به شش زبان صحبت کنم.
  • 2.Parents enjoy boasting about their children's achievements.
    2. پدر و مادرها از پز دادن دستاوردهای فرزندانشان لذت می‌برند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان