Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به رخ کشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to boast
/boʊst/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: boasted]
[گذشته: boasted]
[گذشته کامل: boasted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به رخ کشیدن
پز دادن، لاف زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پز دادن
هارت و پورت کردن
منم منم کردن
لاف زدن
کرکری خواندن
مترادف و متضاد
brag
1.I don't want to boast, but I can actually speak six languages.
1. نمیخواهم پز بدهم، اما من واقعاً میتوانم به شش زبان صحبت کنم.
2.Parents enjoy boasting about their children's achievements.
2. پدر و مادرها از پز دادن دستاوردهای فرزندانشان لذت میبرند.
تصاویر
کلمات نزدیک
boardwalk
boardroom
boarding school
boarding pass
boarding house
boaster
boastful
boastfulness
boasting
boat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان