خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به رخ کشیدن
[فعل]
to boast
/boʊst/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: boasted]
[گذشته: boasted]
[گذشته کامل: boasted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به رخ کشیدن
پز دادن، لاف زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پز دادن
هارت و پورت کردن
منم منم کردن
لاف زدن
کرکری خواندن
مترادف و متضاد
brag
1.I don't want to boast, but I can actually speak six languages.
1. نمیخواهم پز بدهم، اما من واقعاً میتوانم به شش زبان صحبت کنم.
2.Parents enjoy boasting about their children's achievements.
2. پدر و مادرها از پز دادن دستاوردهای فرزندانشان لذت میبرند.
تصاویر
کلمات نزدیک
boardwalk
boardroom
boarding school
boarding pass
boarding house
boaster
boastful
boastfulness
boasting
boat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان