خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوران
[اسم]
era
/ˈɪr.ə/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوران
عصر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دوران
دوره
زمانه
عصر
عهد
قرن
مترادف و متضاد
age
epoch
period
times
1.The fall of the Berlin wall marked the end of an era.
1. سقوط دیوار برلین نشانگر پایان یک دوران بود.
2.This is the start of a new era of peace and prosperity.
2. این یک عصر جدید از صلح و آسایش است.
the Clinton era
دوران کلینتون
the post-war era
دوران پس از جنگ
تصاویر
کلمات نزدیک
er
equivocation
equivocate
equivocal
equivalent
eradicate
eradication
erase
eraser
erasure
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان