خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زیبا
2 . نسبتاً
3 . خیلی
[صفت]
pretty
/ˈprɪti/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: prettier]
[حالت عالی: prettiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زیبا
خوشگل، جذاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خوبرو
زیبا
وجیه
شکیل
شهلا
ملوس
قشنگ
مترادف و متضاد
attractive
good-looking
lovely
nice-looking
plain
ugly
pretty face/daughter...
یک چهره/دختر و... زیبا
She's got such a pretty daughter.
او دختر خیلی زیبایی دارد.
pretty clothes/garden/name...
لباس/باغ/اسم و... زیبا
1. She was wearing a pretty summer dress.
1. او یک پیراهن تابستانی زیبا به تن داشت.
2. What a pretty little garden!
2. چه باغ کوچک زیبایی!
3. You have a pretty name!
3. اسم زیبایی داری!
to look pretty in something
در چیزی زیبا بهنظر رسیدن
You look so pretty in that dress!
در آن پیراهن بسیار زیبا بهنظر میرسی!
[قید]
pretty
/ˈprɪti/
غیرقابل مقایسه
2
نسبتاً
تقریباً
مترادف و متضاد
fairly
moderately
rather
somewhat
pretty sure
تقریباً مطمئن
I'm pretty sure it was her.
تقریباً مطمئنم که او (خودش) بود.
pretty good/hard/soon ...
نسبتاً خوب/سخت/زود و...
1. I'm going to have to find a new apartment pretty soon.
1. من باید نسبتاً زود یک آپارتمان جدید پیدا کنم.
2. It's pretty hard to explain.
2. توضیحدادن آن نسبتاً سخت است.
3. The game was pretty good.
3. آن بازی نسبتاً خوب بود.
3
خیلی
بسیار، کاملاً
مترادف و متضاد
quite
very
pretty good/impressive...
خیلی خوب/تحسینبرانگیز و...
1. That performance was pretty impressive.
1. آن اجرا خیلی تحسینبرانگیز بود.
2. Things are looking pretty good!
2. اوضاع خیلی خوب بهنظر میرسد!
تصاویر
کلمات نزدیک
pretext
preternatural
preterit
pretentious
pretension
pretty little girls
pretty much
pretzel
prevail
prevailing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان