1 . صحبت کردن 2 . سخنرانی کردن 3 . شایعه درست کردن 4 . گفتگو 5 . سخنرانی 6 . شایعات
[فعل]

to talk

/tɔːk/
فعل ناگذر
[گذشته: talked] [گذشته: talked] [گذشته کامل: talked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صحبت کردن حرف زدن

مترادف و متضاد chat say speak tell be quiet
  • 1.This situation can't go on. We need to talk.
    1. این وضعیت نمی‌تواند ادامه پیدا کند. باید حرف بزنیم.
to talk to somebody
با کسی صحبت کردن
  • I'm never going to talk to her ever again.
    من دیگر هرگز با او صحبت نخواهم کرد.
to talk with somebody
با کسی صحبت کردن
  • It was nice talking with you.
    صحبت کردن با شما دلپذیر بود.
to talk about something
درباره چیزی حرف زدن
  • 1. I don't know what you're talking about.
    1. نمی‌دانم داری از چی حرف می‌زنی.
  • 2. What are you talking about?
    2. درباره چی حرف می‌زنی؟
  • 3. When they get together, all they talk about is baseball.
    3. آنها وقتی به هم می‌رسند، تنها درباره بیسبال حرف می‌زنند.
to talk of something
از/درباره چیزی حرف زدن
  • Mary is talking of looking for another job.
    "ماری" دارد درباره گشتن دنبال یک کار دیگر حرف می‌زند.
to talk in something (a language)
به زبان ... صحبت کردن
  • We couldn't understand them because they were talking in Chinese.
    ما نمی‌توانستیم متوجه حرف آنها بشویم، چون داشتند به زبان چینی صحبت می‌کردند.
to talk a language
به زبانی صحبت کردن
  • Are they talking Swedish or Danish?
    آیا دارند (به زبان) سوئدی حرف می‌زنند یا دانمارکی؟
to talk something (business/money ...)
درباره چیزی (کار/پول ...) حرف زدن
  • Let's talk business.
    بیایید درباره کار حرف بزنیم.
to be talking something
از چیزی حرف زدن (برای تاکید)
  • We're talking $800 for three hours' work.
    داریم حرف از 800 دلار برای سه ساعت کار می‌زنیم.
کاربرد فعل talk به معنای صحبت کردن
معادل فعل talk در فارسی "صحبت کردن" و حرف زدن" است. talk یا صحبت کردن به معنای ارتباط کلامی با کسی برقرار کردن (استفاده از زبان) به منظور تبادل اطلاعات، احساسات، افکار و عقاید است. مثال:
".It was nice talking with you" (صحبت کردن با شما دلپذیر بود.)
"!Stop talking and listen" (حرف نزن و گوش بده!)

2 سخنرانی کردن نطق کردن، خطابه کردن

مترادف و متضاد address lecture speak
to talk about something
درباره چیزی سخنرانی کردن
  • The next speaker will be talking about endangered insects.
    سخنران بعدی درباره حشرات روبه‌انقراض سخنرانی خواهد کرد.
to talk to somebody
برای کسی سخنرانی کردن
  • The president was talking to a great crowd.
    رئیس‌جمهور داشت برای جمعیت زیادی سخنرانی می‌کرد.
کاربرد فعل Talk به معنای سخنرانی کردن، نطق کردن
فعل talk در مفهوم "سخنرانی کردن"، "نطق کردن" به معنای دادن اطلاعاتی در رابطه با موضوعی به‌خصوص توسط یک فرد (سخنران) است و این سخنرانی در مقابل تعداد زیادی دانش‌آموز یا دانشجو ارائه می‌شود. مثال:
".The next speaker will be talking about endangered insects" (سخنران بعدی درباره حشرات روبه‌انقراض سخنرانی خواهد کرد.)

3 شایعه درست کردن شایعه پراکندن

مترادف و متضاد gossip
  • 1.Don't call me at work—people will talk.
    1. سر کار به من زنگ نزن؛ مردم شایعه درست می‌کنند.
[اسم]

talk

/tɔːk/
قابل شمارش

4 گفتگو صحبت، حرف

معادل ها در دیکشنری فارسی: حرف صحبت مکالمه گفتگو گپ
مترادف و متضاد chat conversation dialogue
to have a talk with somebody
با کسی گفتگو کردن [گفتگویی داشتن]
  • He's going to have a talk with his parents.
    او با پدر و مادرش گفتگویی خواهد داشت.
to have a talk about something
درباره چیزی حرف زدن [صحبتی داشتن]
  • Let's have a talk about your problem.
    بیا درباره مشکلت صحبتی داشته باشیم.
all talk
فقط حرف (بدون عمل)
  • Don't pay any attention to her—she's all talk.
    به او توجه نکن؛ او فقط حرف است [فقط حرف می‌زند].
girl talk
حرف‌های دخترانه یا زنانه
  • She said it was just girl talk that a man wouldn't understand.
    او گفت آن فقط حرف‌های دخترانه‌ای بود که یک مرد متوجه نمی‌شود.
street talk
حرف‌ها [اصطلاحات] خیابانی
  • The book teaches you how to understand Spanish street talk.
    این کتاب، نحوه فهمیدن اصطلاحات خیابانی اسپانیایی را به شما می‌آموزد.
business talk
حرف کار [کسب و کار]
کاربرد اسم talk به معنای گفتگو و صحبت
معادل اسم talk در فارسی "گفتگو" یا "صحبت" است. به عمل ارتباط کلامی با فرد یا افرادی برای تبادل اطلاعات، افکار و احساسات و ... talk یا "گفتگو و صحبت" گفته می‌شود. مثال:
".He's going to have a talk with his parents" (او با پدر و مادرش گفتگویی خواهد داشت.)
نکته: برای گفتگوهای رسمی که بین دولت‌ها و یا اعضای یک دولت انجام می‌شود نیز می‌توان از حالت جمع این اسم استفاده کرد.

5 سخنرانی

معادل ها در دیکشنری فارسی: سخن سخنرانی
مترادف و متضاد lecture monologue speech
to give a talk
سخنرانی کردن
  • He gave a talk on his visit to Bolivia.
    او درباره سفرش به [بازدیدش از] بولیوی سخنرانی کرد.
a talk on something
سخنرانی درباره/در باب چیزی
  • I listened to her talk on the history of universe.
    من به سخنرانی او در باب تاریخچه جهان گوش دادم.
کاربرد اسم talk به معنای سخنرانی
اسم talk در فارسی به معنای "سخنرانی" نیز است. به عمل دادن اطلاعات توسط یک سخنران در رابطه با موضوع به‌خصوصی در مقابل جمعی از دانش‌آموزان، دانشجویان و ... "سخنرانی" گفته می‌شود. مثال:
".He gave a talk on his visit to Bolivia" (او سخنرانی درباره سفرش به [بازدیدش از] بولیوی کرد.)

6 شایعات داستان‌ها (بدون اساس)، حرف‌ها

مترادف و متضاد rumors stories
  • 1.There was talk in Washington of sending in troops.
    1. در واشنگتن حرف‌هایی درباره اعزام سربازان وجود داشت [شنیده می‌شد].
  • 2.There's talk that he's a difficult actor to work with.
    2. شایعاتی وجود دارد (مبنی بر این) که او بازیگری است که کار با او سخت است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان