خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گواهینامه
2 . جواز دادن
[اسم]
license
/ˈlaɪ·sənts/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گواهینامه
مدرک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجازه
امتیاز
پروانه
جواز
مجوز
گواهینامه
1.a driver's license
1. گواهینامه رانندگی
2.You're going to lose your license if you keep getting speeding tickets.
2. اگر همینطور بابت سرعت زیاد جریمه شوی، گواهینامه ای را از دست خواهی داد.
[فعل]
to license
/ˈlaɪ·sənts/
فعل گذرا
[گذشته: licensed]
[گذشته: licensed]
[گذشته کامل: licensed]
صرف فعل
2
جواز دادن
اجازهی رسمی دادن، پروانه دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جواز دادن
1.This shop is licensed to sell guns.
1. به این مغازه برای فروختن اسلحه، جواز داده شده است [این مغازه، جواز فروش اسلحه را دارد].
2.to license Wikipedia
2. جواز دادن دادن به «ویکیپدیا»
تصاویر
کلمات نزدیک
libyan
libretto
librettist
library science
library card
license number
license plate
licensed
licensee
licentious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان