1 . تنگ 2 . سفت 3 . شدید 4 . فشرده 5 . سفت
[صفت]

tight

/taɪt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: tighter] [حالت عالی: tightest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: تنگ چسبان کیپ
مترادف و متضاد tight-fitting
  • 1.My shoes were so tight that I could hardly walk.
    1. کفش‌های من آن‌قدر تنگ بودند که به‌سختی می‌توانستم راه بروم.
a tight skirt
یک دامن تنگ

2 سفت محکم

مترادف و متضاد firm loose
  • 1.Make sure the knot is tight.
    1. مطمئن شو که گره سفت است.
to keep a tight grip on something
چیزی را محکم گرفتن
  • I had kept a tight grip on his arm.
    بازوی او را محکم گرفته بودم.
to pull something tight
چیزی را محکم کشیدن
  • She tied the rope around the post and pulled it tight.
    او طناب را دور میله بست و آن را محکم کشید.

3 شدید

مترادف و متضاد rigorous strict lax
to keep tight control over something
روی چیزی کنترل شدید داشتن
  • The former dictator still keeps a tight control on power.
    دیکتاتور سابق همچنان کنترل شدیدی روی قدرت دارد.
tight security measurements
اقدامات امنیتی شدید

4 فشرده

a tight schedule
برنامه فشرده
[قید]

tight

/taɪt/
غیرقابل مقایسه

5 سفت محکم

مترادف و متضاد firmly tightly
to hold tight
سفت چسبیدن به
  • Hold tight to the handrail!
    سفت بچسب به نرده!
to tie something tight
چیزی را محکم بستن
  • I tied the string tight around the box.
    من بند را محکم دور جعبه بستم.
tight shut
محکم بسته
  • I kept my eyes tight shut.
    من چشمانم را محکم بسته نگه داشتم.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان