Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پشیمان شدن
2 . متأسف بودن
3 . پشیمانی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to regret
/rɪˈgret/
فعل گذرا
[گذشته: regretted]
[گذشته: regretted]
[گذشته کامل: regretted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پشیمان شدن
حسرت خوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پشیمان شدن
حسرت خوردن
مترادف و متضاد
be remorseful about
feel remorse about
repent
applaud
welcome
to regret something
حسرت چیزی را خوردن
If you don't tell her the truth you'll regret it later.
اگر حقیقت را به او نگویی، بعداً حسرت آن را خواهی خورد [پشیمان خواهی شد].
to regret doing something
حسرت انجام کاری را خوردن [از انجام کاری پشیمان شدن]
I regret leaving school so young.
من حسرت ترک کردن مدرسه در سن بسیار کم را میخورم.
to regret what/how…
پشیمان بودن از آنچه/چطور و...
I deeply regret what I said.
من از ته دل از حرفی که زدم پشیمان هستم.
to regret that…
پشیمان شدن که...
He regretted that he hadn't paid more attention in class.
او پشیمان شد که چرا بیشتر در کلاس توجه نکردهاست.
2
متأسف بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افسوس خوردن
تاسف خوردن
متاسف بودن
مترادف و متضاد
be sorry about
to regret something
از چیزی متأسف بودن
The airline regrets any inconvenience.
شرکت هوایی از هر نوع مشکل (پیشآمده) متأسف است.
to regret that…
متأسف بودن که ...
I regret that I am unable to accept your kind invitation.
من متأسفم که نمیتوانم دعوت پرمهر شما را بپذیرم.
to regret to do something
متأسف بودن از انجام کاری
We regret to inform you that the application has been refused.
ما متأسف هستیم که به شما اطلاع دهیم درخواست شما رد شدهاست.
[اسم]
regret
/rɪˈgret/
قابل شمارش
3
پشیمانی
افسوس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افسوس
پشیمانی
تاسف
حسرت
ندامت
مترادف و متضاد
remorse
remorsefulness
sorrow
satisfaction
1.My only regret is that we didn't invite James.
1. تنها پشیمانی من این است که ما "جیمز" را دعوت نکردیم.
to express regret
ابراز پشیمانی کردن
She expressed her regret at the decision.
او از تصمیم ابراز پشیمانی کرد.
to have no regrets
هیچ پشیمانی نداشتن [اصلا پشیمان نبودن]
I have no regrets in my life.
من هیچ پشیمانی در زندگیام ندارم.
to have regrets about something
از چیزی پشیمان بودن
I have no regrets about leaving.
من اصلا از رفتن پشیمان نیستم.
It is with great regret that...
با افسوسی فراوان...
It is with great regret that I announce Steve Adam's resignation.
با افسوسی فراوان استعفای "استیو آدام" را اعلام میکنم.
[عبارات مرتبط]
regretful
1. پشیمان
regrettable
2. تاسفبار
تصاویر
کلمات نزدیک
regressive
regression
regress
registry office
registry
regretful
regretfully
regrettable
regrettably
regroup
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان