[صفت]

appropriate

/əˈproʊpriət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more appropriate] [حالت عالی: most appropriate]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مناسب به‌جا، درست

مترادف و متضاد acceptable correct suitable inappropriate irrelevant unsuitable
appropriate for something
مناسب برای چیزی
  • The lawn was an appropriate setting for Eileen's wedding.
    زمین چمن مکانی مناسب برای عروسی "آیلین" بود.
appropriate to something/do something
مناسب برای چیزی/انجام چیزی
  • 1. It is not appropriate to cheat on tests.
    1. در امتحان تقلب کردن کار درستی نیست.
  • 2. The book was written in a style appropriate to the age of the children.
    2. کتاب به سبکی مناسب سن بچه‌ها نوشته شده بود.
appropriate time/place
زمان/مکان مناسب
  • At an appropriate time, the chief promised to reveal his plan.
    در زمان مناسب رئیس قول داد که نقشه‌اش را برملا کند.
[فعل]

to appropriate

/əˈproʊpriət/
فعل گذرا
[گذشته: appropriated] [گذشته: appropriated] [گذشته کامل: appropriated]

2 تصاحب کردن دزدیدن، بالا کشیدن

formal
مترادف و متضاد confiscate seize steal take
to appropriate something
چیزی را بالا کشیدن/تصاحب کردن
  • 1. He was accused of appropriating club funds.
    1. او متهم به بالا کشیدن اموال کلوب شد.
  • 2. Some of the opposition party's policies have been appropriated by the government.
    2. برخی از سیاست‌های حزب مخالف توسط دولت تصاحب شده بود.

3 اختصاص دادن (پول یا دارایی به هدف خاصی) تخصیص دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تخصیص دادن
to appropriate something (for something)
چیزی را اختصاص دادن (برای چیزی)
  • Five million dollars have been appropriated for research into the disease.
    پنج میلیون دلار برای تحقیق درباره آن بیماری اختصاص داده شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان