Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مناسب
2 . تصاحب کردن
3 . اختصاص دادن (پول یا دارایی به هدف خاصی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
appropriate
/əˈproʊpriət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more appropriate]
[حالت عالی: most appropriate]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مناسب
بهجا، درست
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باب
بجا
بسزا
درخور
شایسته
مناسب
مقتضی
فراخور
مترادف و متضاد
acceptable
correct
suitable
inappropriate
irrelevant
unsuitable
appropriate for something
مناسب برای چیزی
The lawn was an appropriate setting for Eileen's wedding.
زمین چمن مکانی مناسب برای عروسی "آیلین" بود.
appropriate to something/do something
مناسب برای چیزی/انجام چیزی
1. It is not appropriate to cheat on tests.
1. در امتحان تقلب کردن کار درستی نیست.
2. The book was written in a style appropriate to the age of the children.
2. کتاب به سبکی مناسب سن بچهها نوشته شده بود.
appropriate time/place
زمان/مکان مناسب
At an appropriate time, the chief promised to reveal his plan.
در زمان مناسب رئیس قول داد که نقشهاش را برملا کند.
[فعل]
to appropriate
/əˈproʊpriət/
فعل گذرا
[گذشته: appropriated]
[گذشته: appropriated]
[گذشته کامل: appropriated]
صرف فعل
2
تصاحب کردن
دزدیدن، بالا کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصاحب کردن
تملک کردن
متصرف شدن
قبضه کردن
formal
مترادف و متضاد
confiscate
seize
steal
take
to appropriate something
چیزی را بالا کشیدن/تصاحب کردن
1. He was accused of appropriating club funds.
1. او متهم به بالا کشیدن اموال کلوب شد.
2. Some of the opposition party's policies have been appropriated by the government.
2. برخی از سیاستهای حزب مخالف توسط دولت تصاحب شده بود.
3
اختصاص دادن (پول یا دارایی به هدف خاصی)
تخصیص دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تخصیص دادن
to appropriate something (for something)
چیزی را اختصاص دادن (برای چیزی)
Five million dollars have been appropriated for research into the disease.
پنج میلیون دلار برای تحقیق درباره آن بیماری اختصاص داده شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
approbatory
approbative
approachable
approach
apprise
appropriately
approval
approve
approving
approximate
کلمات نزدیک
approbatory
approbation
approaching
approachable
approach road
appropriately
appropriateness
appropriation
appropriative
approval
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان